بغض

 

بگذار زبان غزلم بسته بماند
حیف از دل این بغض که نشکسته بماند 

تا کی بنشینم سر راهت و نیایی؟
تا کی به هوای تو دلم خسته بماند؟ 

نبضم شده پژواک تپش های تو… بگذار
نبضم به تپش های تو وابسته بماند 

با چشم سیاهت دل پرهیزگر من
انگار محال است که وارسته بماند 

بگذار نگویم… نسرایم… ننویسم
بگذار که این مسئله سربسته بماند 

پیوسته سرش گرم اشارات و نظرهاست
هیهات که ابروی تو پیوسته بماند 

تقدیر مرا از ازل این گونه نوشتند:
همواره به گیسوی تو دلبسته بماند 

 

“شاعر: محمد عابدینی”

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد