واهه آرمن

 

از همان آغاز
راه ما کمی از هم جدا بود
تو مثل یک شاعر
عاشق بودی
و من مثل یک عاشق
شعر می سرودم
هر دو گم شدیم
من در پایان یک رویا
تو در یک شعر بی پایان 
 

با دلم با دل تو

 

با دلم با دل تو 

پای بر سینه ی این راه زدیم
پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم
گویی اما ته این راه دراز
دزد شبگیر جنون منتظر است
من و عشق و تو و این راه دراز
همه روز و همه شب
در پی یافتن سایه درختی، آبی
در سکوت غم تنهایی خویش
بین هر ثانیه را
لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم
در غم عشق تو مردم اما
این صدای ضربان و تپش قلب ره عشق هنوز
از قدمهای بلند من و توست

دل من با دل تو
دوش بر دوش هم از حادثه ها می گذریم
می نشینیم به کنجی، در این بادیه ی عشق و جنون
و نهال دلمان
که به هم کاشته بودیم از عشق
همه عشق و همه عشق
دور از غارت باد سحری
با دو چشم ترمان جان گیرد

آری آری دل من با دل تو
می رسم من به تو یک روز اما
گفتنش دشوار است
که کجا؟ کی؟ به چه اندیشه؟ ولی
من به دیوار سرای دل و ذهن
نقشی از حرف بزرگی دارم:
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است. 

قاصدک

 

قاصدک، غم دارم،

غم آوارگی و در به دری.

غم تنهایی و خونین جگری.

قاصدک، وای به من، همه از خویش مرا می رانند،

همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند.

مادر من غم هاست،

مهد و گهواره من ماتم هاست.

قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانی ست.

آسمان نگهم بارانیست.

قاصدک، غم دارم،

غم به اندازه سنگینی عالم دارم.

قاصدک، غم دارم،

غم من صحراهاست،

افق تیره او ناپیداست.

قاصدک، دیگر از این پس منم و تنهایی،

و به تنهایی خود در هوس عیسایی،

و به عیسایی خود، منتظر معجزه ای غوغایی.

قاصدک، زشتم من، زشت چون چهره سنگ خارا،

زشت مانند زال دنیا.

قاصدک، حال گریزش دارم،

می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،

پستی و مستی و بد مستی نیست.

می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست،

شاید آن نیز فقط یک رویاست!!! 

  

خودم و خودت

 

من خوشحالم که خودم هستم
زیرا من شبیه تو نیستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا ً شبیه من نیستی
برای همین است که ما می توانیم با هم دوست باشیم
و چه خوب است دوستی دو تا آدم مثل ما
که اصلا ً شبیه هم نیستند
اما همدیگر را دوست دارند

 

شاعر: شل سیلور استاین

مرا دوست بدار

مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است
عشقی که گرم و شدید است
زود می سوزد و خاموش می شود

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است ا
اگر مرا بسیار دوست یداری
شاید این حس تو صادقانه نباشد.
کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد
من به کم هم قانعم
اگر عشق تو اندک و کم اما صادقانه باشد من راضی ام.
دوستی پایدار و همیشگی از هر چیزی بالاتر است

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است
بگو تا زمانی که زنده ای دوستم داری
ومن نیز تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم و
تا زمانی که زندگی باقی است هرگز ترا فریب نمی دهم

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
این وزن آواز من است
عشق پایدار لطیف و ملایم است و در طول عمر ثابت قدم
با تلاش صادقانه چنین عشقی به من هدیه کن
و من با جان خود از آن نگهداری خواهم کرد
عشق صادقانه پایدار و همیشگی است

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش
همان گونه که وزن زندگی است. 



شاعر: کریستوفر مارلو