ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم ، آهسته
که سرمستم
در مجلس حیرانی ، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی ،
آهسته که سرمستم
پیش آی دمی جانم ، زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم ،
آهسته که سرمستم
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان ،
آهسته که سرمستم
رندی و چو من فاشی ، بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی ؟
آهسته که سرمستم
ای می بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو ،
آهسته که سرمستم
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم ؟
آهسته که سرمستم
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم ،
آهسته که سرمستم
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
نور دل ادریسم ، آهسته
که سرمستم
در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
با دست بر ایشان آهسته که
سرمستم
ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که
سرمستم
برگرد! تا وقتی نمیآیی نمیچسبد
بانوی من! پاییز، تنهایی نمیچسبد
وقتی نباشی پیش من، پاییز، جای خود…
هر چیز زیبا و تماشایی نمیچسبد
بر سرزمین غصبی دل، بعد تو، شاهم!
بر مُلک خالی، حکمفرمایی نمیچسبد
دار و ندارم بودهای، هستی و خواهی بود
داروندارم! بی تو دارایی نمیچسبد
کم “هیت لک” نشنیدهام امّا “معاذالله” *
وقتی زلیخا نیست، رسوایی نمیچسبد
هر چند تلخی میکنی شیرین من! با من
بی قند لبخندت ولی چایی نمیچسبد
از تو فقط یک عکس پیشم مانده بانو جان!
میبوسمت امّا مقوایی نمیچسبد!
“شاعر: رضا احسانپور”