ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
می روی بعد تو پای سفرم می شکند
مهره به مهره تمام کمرم می شکند
مرگ می آید و در آینه ها می بینم
زندگی مثل پلی پشت سرم می شکند
چار دیوار اتاق از تو و عکست خالی ست
یک به یک خاطره ها دور و برم می شکند
من که مغرورترین شاعر شهرم بودم
به زمین می خورم و بال و پرم می شکند
نقشه ها داشت برایم پدر پیرم …
آه بغض من پای سکوت پدرم می شکند
هیچ کس مثل تو در سینه ی خود سنگ نداشت
بعد از این هرچه که من دل ببرم می شکند
می تراود مهتاب و غم این خفته ی چند
خواب در پنجره ی چشم ترم می شکند …
“شاعر: رضا نیکوکار”