به دست های زمستانی ام
نگاه نکن که باران را قندیل بسته اند
کافی ست بشنوند تو در راهی
تا بهمنی از بهارُ گل
در آغوش دست های تو بنشانند
و جویباری از تابستان
پای گل های دامنت برویانند
باور نکن که چشم های خسته ام
پر از غروب های بی چراغ
میان نیمکت های انتظار پراکنده اند
که نسیمی از سمت تو اگر برخیزد
پنجره های دنیا
در نگاهم گشوده می شود
تا دیگر جائی نمانده باشد
که چشم من تو را نبیند
به شایعۀ شعرهای غمگینم
نظر نکن
که در خلوت ناسروده های دلم
برای تو
قهقهۀ هزاران ستارۀ روشن
در گوش لبخند تو می پیچد
و خاطرات بی تحمّل برای افتادن
از روی شانۀ هم
سرک می کشند به اتّفاق تو
باور نکن که آشیانِ رفته بر بادم
پرستوها
همیشه به لانه بر می گردند .
شاعر: پرویز صادقی
آمدم بر درت ای ماه و تو در خانه نبودی
باز هم بر من مسکین در دولت نگشودی
رفته بودی نکند باز به دنبال رقیبم
یا پی ساده دلی چون من دلسوخته بودی
آمدم تا به نگاهی ز دلم درد بکاهی
در به رویم نگشودی و تب عشق فزودی
من نخفتم شب ازین غصه که ای ماه کجایی
غافل از آنکه تو این قصه شنودی و غنودی
آنچنان گوش تو پر بود ز آواز رقیبان
که دگر ناله ی این ساز شکسته نشنودی
گوهر دل که نهان داشته بودم ز نظرها
این تو بودی که بدان چشم نظرباز ربودی
کوی دلبر تو بسی دوری و ای وصل تو دیری
عمر عاشق تو عجب کوته و ای هجر تو زودی
گرچه ای دل به جهان بذر وفا کاشتی اما
خود ازین مزرعه جز حسرت و حرمان ندرودی
باز هم مشک فشان گشته صبا دفتر شعرت
مگر از عشق غزالی غزلی تازه سرودی
شاعر: علیرضا صبای تبریزی
تاریخچه عشق را
در من ببین
هزار عاشق، هزار بی تاب ...
از همان خلقت آدم
عاشقت بودم ...
"شاعر: نیلوفر ثانی"
چه در گلدان روی طاقچه
چه در باغچه
نگاهی نباشد به عشق
پژمرده می شود
هر چه زیبایی ...
"شاعر: نیلوفر ثانی"
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ !...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻴﺎﻳﻲ،ﺑﺎ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ،
ﻧﻪ ﺑﺎ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻣﻦ ...
آﻧﻬﻢ ﺑﺎ ﺭﻭﯼ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ
ﺑﺎ ﮔﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻋﺸﻖ!