در دولت

آمدم بر درت ای ماه و تو در خانه نبودی

باز هم بر من مسکین در دولت نگشودی

 

رفته بودی نکند باز به دنبال رقیبم

یا پی ساده دلی چون من دلسوخته بودی

 

آمدم تا به نگاهی ز دلم درد بکاهی

در به رویم نگشودی و تب عشق فزودی

 

من نخفتم شب ازین غصه که ای ماه کجایی

غافل از آنکه تو این قصه شنودی و غنودی

 

آنچنان گوش تو پر بود ز آواز رقیبان

که دگر ناله ی این ساز شکسته نشنودی

 

گوهر دل که نهان داشته بودم ز نظرها

این تو بودی که بدان چشم نظرباز ربودی

 

کوی دلبر تو بسی دوری و ای وصل تو دیری

عمر عاشق تو عجب کوته و ای هجر تو زودی

 

گرچه ای دل به جهان بذر وفا کاشتی اما

خود ازین مزرعه جز حسرت و حرمان ندرودی

 

باز هم مشک فشان گشته صبا دفتر شعرت

مگر از عشق غزالی غزلی تازه سرودی  

 

شاعر: علیرضا صبای تبریزی