برگرد

دلتنگی ام را از تو پنهان می کنم، برگرد
هر جور باشد چهره خندان می کنم، برگرد 

با اینکه از این گریه های غم گریزی نیست
بعد از تو آن را زیر باران می کنم، برگرد 

بوی نوازش های دستان تو را دارد
گیسوی خود را تا پریشان می کنم، برگرد 

آرام می گیرد در آغوشم به جای تو
بغض غریبی را که مهمان می کنم، برگرد 

از من سراغ بوسه هایت را نمی گیرند
وقتی لبانم را پشیمان می کنم، برگرد 

بی تو دلم را می سپارم دست پاییز و
این خانه را مانند زندان می کنم، برگرد 

قصدت اگر خاموشی این جسم بی جان است
کار تو را این بار آسان می کنم، برگرد 

 

“شاعر: مرضیه خدیر” 

بوی تو ...

بوی تو
بوی دست های خداست
که گل هایش را کاشته، به خانه خود می رود.

تو که با منی
صبحانه من لیوانی کهکشان شیری است
و تکه های تازه رعد و برق در بشقابم برق می زند. 

 

“شاعر: محمد شمس لنگرودی”