حرمت باران

تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی

 

تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی

 

مثل اشعار اهورایی باران پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی

 

خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی

 

مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی

 

ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟

  

من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم 

تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی

  

عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی ... 

 

شاعر: نادر صهبا


نظرات 1 + ارسال نظر
حامد یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 11:51

شعر زیبایی بود مرسی

با سپاس از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد