حرمت باران

تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی

 

تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی

 

مثل اشعار اهورایی باران پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی

 

خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی

 

مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی

 

ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟

  

من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم 

تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی

  

عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی ... 

 

شاعر: نادر صهبا