-
ساده است ...
دوشنبه 17 شهریور 1393 11:18
ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد بردن این که گلدان را آب باید داد ... ساده است بهره جویی از انسانی دوست داشتنش ، بی احساس عشقی او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش … ساده است لغزشهای خود را شناختن با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم … باری زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم ... "شاعر:...
-
جنگل پاییزی ...
شنبه 8 شهریور 1393 10:53
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شده ام بی رمق و غم زده و تا خورده اخم کن، زخم بزن ، تلخ بگو، سر بشکن قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند بس که آب و نمک از سفره ی دریا خورده عشق داغ است و دوای تن سرد من و تو دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟ برسانید به یوسف که سرافراز شدی هر چه سنگ است به...
-
انکار کن ...
پنجشنبه 23 مرداد 1393 07:44
انکار کن خیابانی را که هر روز قدم به قدم دلتنگی هایمان را به هم نزدیک تر می کرد انکار کن عاشقانه هایی را که روی لب هایمان به رقص می آمد انکار کن کافه ای قدیمی با فنجان هایی تلخ را که شیرینی لب هایمان را دوست داشت انکار کن حتی انگشت هایت را وقتی که دلتنگی بین انگشت های مرا پر می کرد انکار کن من هم فکر می کنم که اتفاقی...
-
حال من و تو ...
سهشنبه 7 مرداد 1393 08:28
حال من و تو حال عقربه های ساعتی است که مدام از پی هم می دوند تا شاید مگر معجزه ای شود و ساعتی یکبار یکدگر را در آغوش کشند هرچند برای لحظه ای لحظه ای هرچند کوتاه اما فراموش نشدنی از همان لحظه ها که نمی توان از کنارشان گذشت به همین سادگی ها . دویدن و نرسیدن سهم من بود و تو بود و آن دو عقربه کاش یا عشق عقربه ها جور دیگری...
-
اوی زندگی ...
سهشنبه 24 تیر 1393 08:19
در زندگی روز هایی می شود که دوست داری بزنی به بیابان بیابان پیدا نمی کنی، می زنی به خیابان با دنیا که هیچ با خودت هم قهر می کنی منتظری… منتظر ِ “اویِ” زند ِگیت منتظری ببینی حواسش اصلا به قهر کردنت هست!؟ روز هایی می شود در زندِگیت دوست داری بهانه گیـر شوی تو لوس شوی و “اوی ِ” زندگیت بگوید: اجازه هست؟ اجازه هست روی ِ...
-
پیوند مهر
شنبه 14 تیر 1393 08:17
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود دردا که جان تشنه خود را گداختیم ! بس دردناک بود جدایی میان ما از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم . . با آن همه نیاز که من داشتم به تو پرهیز عاشقانه من ناگزیر بود .. من بارها به سوی تو بازآمدم ولی .. هر بار دیر بود ! "شاعر: هوشنگ ابتهاج"
-
برگرد
پنجشنبه 29 خرداد 1393 08:03
دلتنگی ام را از تو پنهان می کنم، برگرد هر جور باشد چهره خندان می کنم، برگرد با اینکه از این گریه های غم گریزی نیست بعد از تو آن را زیر باران می کنم، برگرد بوی نوازش های دستان تو را دارد گیسوی خود را تا پریشان می کنم، برگرد آرام می گیرد در آغوشم به جای تو بغض غریبی را که مهمان می کنم، برگرد از من سراغ بوسه هایت را نمی...
-
بوی تو ...
چهارشنبه 21 خرداد 1393 08:14
بوی تو بوی دست های خداست که گل هایش را کاشته، به خانه خود می رود. تو که با منی صبحانه من لیوانی کهکشان شیری است و تکه های تازه رعد و برق در بشقابم برق می زند. “شاعر: محمد شمس لنگرودی”
-
تمام خوشی ...
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 08:07
تمامِ دنیا باید خلاصه شود در یک چهاردیواری پر از گلدان و عطر و عشق تمامِ خوشی باید خلاصه شود در صدایِ پایی که از راه پله ها به سمتِ خانه می آید و دخترکی که پشتِ در یک بارِ دیگر خودش را در آینه برانداز می کند یک لبخند می زند و بی آنکه منتظرِ زنگِ در باشد در را باز می کند خوشبختی یعنی اشتیاقِ دیدنِ چشمهایِ منتظر و یک...
-
بدترین اتفاق ...
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 08:05
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین اتفاق شاید همین باشد… “شاعر: ایلهان برک”
-
عید نوروز مبارک
پنجشنبه 29 اسفند 1392 20:10
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 28 اسفند 1392 10:25
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته، بارانخورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر نرگس، رقص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگار خوش بهحالِ چشمهها و دشتها خوش بهحالِ دانهها و سبزهها خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز خوش بهحالِ دختر...
-
عید نوروز
چهارشنبه 28 اسفند 1392 10:20
بوی ناب عشق می دهند دوستت دارم های تو طعم خوش زندگی می دهند جانم گفتن های تو باز هم بگو «جانم دوستت دارم» من تشنه شنیدنم ... عیدت مبارک عزیزم عید با بوسه هایش بهار با گلهایش و سال نو با امیدهایش بر تو عزیزترینم مبارک باشد
-
خلوت یار
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:31
در خانه دل ما را جز یار نمی گنجد چون خلوت یار اینجاست اغیار نمی گنجد در کار دو عالم ما چون دل به یکی دادیم جز دست یکی ما را در کار نمی گنجد مستیم و در این مستی بیخود شده از هستی در محفل ما مستان هشیار نمی گنجد اسرار دل پاکان با پاک دلان گویید کاندر دل نامحرم اسرار نمی گنجد گر عاشق دلداری با غیر چه دل داری کان دل که در...
-
رهی معیری
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:29
ﭼﻮﻥ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺍﻡ ﺟﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺩ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﮐﻢ ﻭ ﻣﻦ ﮔﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺍﺷﮑﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭﺩﻡ ﺗﻮ ﻣﻬﺮﯼ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻮﺭﯼ ﺗﻮ ﻋﺸﻘﯽ ﻭ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺑﻨﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﺁﺗﺶ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻨﺸﯿﻨﯽ ﻭ ﺑﻨﺸﺎﻧﯽ ﺍﯼ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻓﻼﮐﯽ ﺩﺭ ﻣﺴﺘﯽ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﮐﯽ ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺍ ﻣﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﺷﮏ ﻣﺮﺍ ﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺳﻮﺯﺍﻧﻢ ﻣﺴﺘﻮﺭﯼ ﻭ ﻣﻬﺠﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ...
-
تمامش مال تو
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:27
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﺗﻤاﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﻫﺮ ﭼـﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻏﯿﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺻﺪ ﺩﻭ ﺑﯿﺘﯽ ،ﺻﺪ ﻏــﺰﻝ ،ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﻤﺎﯾﯽ؛ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺁﻫﻨﮓ ﻏﺰﻟﻬﺎﯾﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ؛ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﻭﺳﻌﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺁﺭﺍﻡ ﺩﻟـــــــــﻢ ﺍﯼ ﭘﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ؛ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﻡ ﻫﺴﺖ ﮔﻔﺘﯽ ﻋﺸﻖ_ ﯾﮏ ﺑﺨﺶ ﺍﺳﺖ ﺑﺨﺶ ﮐﺮﺩﻡ .ﻋﺸﻖ...
-
پیام کوتاه
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:26
عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد ﮐﺎﺵ ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﺴﯽ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺍﻣﯿﺪﯼ ... "ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺑﻨﯿﺎﻣﯿﻦ" ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ! ﺩﺭ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﻡ ﮔﻞ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ" ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ! یک فنجان چای داغ مهمان منی کنار پنجره ی...
-
فریدون مشیری
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:23
ﺗﻮ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﮐﺒﻮﺗﺮﯼ ﮐﻪ ﭘَﺮَﻡ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺳﺘﺎﺭﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﻪﭼﯿﻦ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﺷﺮﻡ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺨﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﻨﻮﺷﻤﺖ ﺍﯼ ﭼﺸﻤﻪﯼ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﻨﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻨﯽ ﮔﺮﻣﺘﺮ ﺑﺘﺎﺏ . "ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ"
-
پیام
پنجشنبه 24 بهمن 1392 07:22
ﺩﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺸﺖ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ..... ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮ! ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﻠﻮﺕ ﺩﻟﺖ؛ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺳﯿﺐ ﺑﭽﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ؛ ﺳﯿﺐ ﮐﺎﻝ ﮔﺎﺯ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﺮﺍ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ...
-
باور
دوشنبه 30 دی 1392 18:33
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد حدس بزن چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم چند بار شنیده ایم و باورمان نشده است چند بار؟ پدرم می گفت: پدر بزرگ ات، دوستت دارم را یک بار هم به زبان نیاورد مادر بزرگ ات اما یک قرن با او عاشقی کرد. شاعر: محمدعلی بهمنی
-
شعر مهربان
دوشنبه 30 دی 1392 10:54
چه تفاهمی بین دل من و دل آسمان است هر دو بارانی هر دو بی تاب هر دو دلتنگ ماه ... نوشته: می فروشم تمام احساسم را تمام خوشی هایم را تمام شادیها و سرورهایم را می فروشم تمام هستی و جانم را فقط به تو به پای تو می ریزم تمام روحم را چون نسیم های خوش بهاری بر تو میوزم و همچون باران های پاییزی به روی تو می بارم می بارم تا...
-
حرمت باران
یکشنبه 29 دی 1392 17:10
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی مثل اشعار اهورایی باران پاکی و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی و گرفتار هزاران اگر...
-
یلدا مبارک
شنبه 30 آذر 1392 19:07
یلدا نام فرشته ای است، بالا بلند. با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره. یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود. با اولین شب زمستان آمده و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان میکشد تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند. یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت و لا به لای خوابهای زمین لالایی اش را زمزمه میکرد....
-
عاشقانه
سهشنبه 26 آذر 1392 15:58
آن هنگام که عاشقانه عاشق می شوی زمانی که با تمام روحت عشق را احساس می کنی و باور داری که معشوقی در کنارت هست و میدانی کسی که دوستش داری تو را دوست دارد و در روزهای گرم و طاقت فرسا و در شبهای سرد و سوزناک با تو و در کنار تو می ماند آن زمان است که خواهی فهمید دوست داشتن چقدر زیبا و عشق ورزیدن چه شورانگیز است. نوشته:...
-
واهه آرمن
سهشنبه 26 آذر 1392 15:47
از همان آغاز راه ما کمی از هم جدا بود تو مثل یک شاعر عاشق بودی و من مثل یک عاشق شعر می سرودم هر دو گم شدیم من در پایان یک رویا تو در یک شعر بی پایان
-
با دلم با دل تو
سهشنبه 26 آذر 1392 15:28
با دلم با دل تو پای بر سینه ی این راه زدیم پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم گویی اما ته این راه دراز دزد شبگیر جنون منتظر است من و عشق و تو و این راه دراز همه روز و همه شب در پی یافتن سایه درختی، آبی در سکوت غم تنهایی خویش بین هر ثانیه را لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم در غم عشق تو مردم اما این صدای ضربان و تپش...
-
شعر دوستی
شنبه 23 آذر 1392 13:01
دل من دیر زمانی ست که می پندارد: «دوستی» نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز، ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این ساقه نازک را -دانسته- بیازارد! در زمینی که ضمیر من و توست از نخستین دیدار، هر سخن، هر رفتار، دانه هایی ست که می افشانیم برگ و باری ست که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش «مهر» است. گر...
-
کافیست
سهشنبه 19 آذر 1392 16:48
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافیست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی...
-
قاصدک
دوشنبه 18 آذر 1392 20:25
قاصدک، غم دارم، غم آوارگی و در به دری. غم تنهایی و خونین جگری. قاصدک، وای به من، همه از خویش مرا می رانند، همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند. مادر من غم هاست، مهد و گهواره من ماتم هاست. قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانی ست. آسمان نگهم بارانیست. قاصدک، غم دارم، غم به اندازه سنگینی عالم دارم. قاصدک، غم دارم، غم من...
-
فریدون مشیری
دوشنبه 18 آذر 1392 20:06
هوا آرام شب خاموش راه ِآسمان ها باز خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز رَوَد آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت برایت شعر خواهم خواند برایم شعر خواهی خواند تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید وگر بختم کند یاری در آغوش تو ای افسوس سیاهی تار می بندد چراغ ِماه لرزان از...