-
تو آمدی
جمعه 15 آذر 1392 17:10
دوباره آمده ایی آوای خوش صدایت بار دیگر در گوشم می پیچد این بار شیرین تر و دلرباتر از قبل آمده ایی .... عاشقانه تر لبخند می زنی و دلبرانه تر دلبری می کنی مستانه تر ناز می کنی عزیز نازنینم ....! بعد از رفتن تو این دل، دیگر دل نشد مدتها بود که عقلم نیز با من نبود .... اکنون لوند و دلبرانه آمده ایی و چه صادقانه و عاشقانه...
-
تو را به سبک خودم دوست دارم
دوشنبه 11 آذر 1392 15:15
تو را به سبک خودم دوست دارم من دنباله روی عشق دیگران نیستم فکر میکنم کندن کوه برای ساختن تونل بهتر است تا ابراز عشق من برای تو نمی میرم تا لباس عزا تنت کنم نه این دوست داشتنی احمقانه خواهد بود برایت زنده بمانم بهتر است هیچکس تو را مثل من دوست ندارد پس تو را مثل من دوست خواهم داشت تو مجبور نیستی شعرهایم را دوست...
-
خودم و خودت
دوشنبه 11 آذر 1392 14:13
من خوشحالم که خودم هستم زیرا من شبیه تو نیستم تو هم خوشحال باش که خودت هستی چون اصلا ً شبیه من نیستی برای همین است که ما می توانیم با هم دوست باشیم و چه خوب است دوستی دو تا آدم مثل ما که اصلا ً شبیه هم نیستند اما همدیگر را دوست دارند شاعر: شل سیلور استاین
-
همسفر
دوشنبه 11 آذر 1392 13:45
"هم سفر " در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند خواهش می کنم ! مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه که هر دو یک آواز را...
-
دلتنگی
یکشنبه 10 آذر 1392 19:54
تقصیر تو نیست هرچه هست زیر سر پاییز است که به نسیمی عقل را می رباید تا دل بی اگر و امایی تنگ تو شود آ . کلوناریس ، شاعر یونانی ترجمه : احمد پوری
-
مرا دوست بدار
یکشنبه 10 آذر 1392 19:34
مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است عشقی که گرم و شدید است زود می سوزد و خاموش می شود مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است ا اگر مرا بسیار دوست یداری شاید این حس تو صادقانه نباشد. کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد من...
-
قو
یکشنبه 10 آذر 1392 11:07
«بی شک باورت کردم مثل آوای عاشقانه قوها » شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی برآنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد کآنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد...
-
پاییزیترینی تو
شنبه 9 آذر 1392 15:16
ای که پاییز را برایم زیباتر کرده ای ... آری ...! با توام ! با تو .... من اینجا لبریز از هوای عاشقانه پاییزی همراه با ناله ی عاشقانه برگهای زرد و سرخ پاییز در زیر قدم هایم، آوای خوش بادهای پاییزی در گوش هایم، نوازش نسیم زیبای پاییزی بر گونه هایم، اشکهای باران پاییزی همدم و همراه چشمانم، در زیر تمامی درختان طلایی رنگ...
-
عشق من با من سخن بگو
شنبه 9 آذر 1392 11:10
چون دوستم میداری و تنگ در آغوش میکشی هیجانزده تسلیم میشوم تا توفانها و هراسهایم را آرام کنم عشق من با من سخن بگو باید شبهای ناخوشایند را از فریادهای شوقمان لبریز کنیم شبهای آرام را افسون کنیم عشق من با من سخن بگو در شبی که قربانی سرنوشتهای شوم است اشباه دلهره میآفرینند و تو مگر مردهای هستی ؟ عشق من با من...
-
آغوش
جمعه 8 آذر 1392 15:45
تو مهری، مهربانی کم نشو از فصل پاییزم که باید شعر را از برگ دستانت بیاویزم تو عاشق باش با من، پنجره خیس است از باران من اینجا چای را با طعم دلخواه تو می ریزم بخواب تا نگاهت کنم و برای هر نفس تو بوسه ای بنشانم به طعم هر چه بخواهی ...! در آغوشم که می گیری آنقدر آرام می شوم که فراموش می کنم باید نفس بکشم... عجایب هشت...
-
ماندن یا نماندن
جمعه 8 آذر 1392 14:25
ماندن یا نماندن سوال این نیست آی که چشم های تو می گویند : بمان! می مانم حتی اگر جهان را بر شانه های خسته ی من آوار کرده باشی. شاعر: حسین منزوی
-
روزهای بارانی
جمعه 8 آذر 1392 14:05
روزهای بارانی هرگز به دستش ساعت نمیبست روزی از او پرسیدم پس چگونه است سر ساعت به وعده میایی ؟ گفت : ساعت را از خورشید میپرسم پرسیدم : روزهای بارانی چهطور ؟ گفت: روزهای بارانی همه ساعتها ساعت عشق است راست میگفت یادم آمد که روزهای بارانی او همیشه خیس بود شاعر: واهه ارمن
-
طپش خاطره ها
پنجشنبه 7 آذر 1392 19:41
سالها رفته و باز طپش گرم ترین خاطره ها می فشارد دل خاموشم را به تو می اندیشم و به آن ثانیه هایی که گذشت و به بی تابی قلبی که شکست تو بیا باران باش و بر این تازه گل خسته ببار تو بیا آتش باش تو بیا جاری باش تو بیا باور کن عشق هم حس غریب طپش آینه هاست تو بیا آینه باش
-
فاصله
پنجشنبه 7 آذر 1392 18:47
هیچگاه هیچ فاصله ای باعث فراموش شدن و مانعی برای فراموش کردن عزیزترین هایمان نمی شود، این قلب ماست که از ورای تمام فاصله ها برای عزیزترین هایمان همچنان می تپد ... نوشته: می گویند دوری و دوستی!!! اما نمی دانند که فاصله ها خیلی زود دوستی را می بلعند، اگر در قلبمان عزیزانمان را احساس نکنیم....!! و تو عزیز بهتر از جانم،...
-
مادر - فروغ فرخزاد
پنجشنبه 7 آذر 1392 18:17
مادر مادر تمام زندگیش سجاده ایست گسترده در آستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی میگردد و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است . مادر تمام روز دعا میخواند مادر گناهکار طبیعیست و فوت میکند به تمام گلها و فوت میکند به تمام ماهیها و فوت میکند به خودش مادر در انتظار ظهور است و بخششی که...
-
مادر
سهشنبه 5 آذر 1392 15:46
مادر ای والاترین رویای عشق مادر ای دلواپس فردای عشق مادر ای غمخوار بی همتای من اولین و آخرین معنای عشق زندگی بی تو سراسر محنت است زیر پای توست تنها جای عشق مادر ای چشم و چراغ زندگی قلب رنجور تو شد دریای زندگی تکیه گاه خستگی هایم توئی مادر ای تنها تر ین ماوای عشق یاد تو آرام می سازد مرا از تو آهنگی گرفته نای عشق صوت...
-
پاییز
دوشنبه 4 آذر 1392 19:42
کاش پاییز بودم فصلی که زمین پراز ستاره های طلایی فصل آغاز دلتنگی فصل خاطره ها کاش پاییز بودم تا در شعرت مرا می سرودی من بانوی غزلت بودم کوچه ها را از برگهای رنگی عشق پر میکردم مستی عشق را با بوی نم برگها عاشقانه میساختم و تو قدم زنان از روی برگها میگذشتی و در خلوت خود مراآرزو میکردی کاش آرزوی پاییزیت من بودم کاش پاییز...
-
شعر جمال ثریا
دوشنبه 4 آذر 1392 19:15
از دور تو را دوست دارم بی هیچ عطری آغوشی لمسی و یا حتی بوسهای تنها دوستت دارم از دور ...
-
آرامش من
دوشنبه 4 آذر 1392 17:07
نازنینم همه هستی همه مستی بی توام بی همه هستی هرچه دارم با تو دارم با توام با شور و مستی عشق و رویا عشق و هستی در کلامم در نگاهم موج عشق و موج هستی همه آرامش ، همه آرام تو هستی
-
قافله عمر
دوشنبه 4 آذر 1392 08:43
این قـافـله عـمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را کـه شب می گذرد
-
بوی شراب نابت
دوشنبه 4 آذر 1392 08:19
امشب دلم هوای میخانه کرده ساقی بوی شراب نابت دیوانه کرده ساقی پیمانه ای به من ده تا جرعه ای بنوشم گویند ز خویش ما را بیگانه کرده ساقی
-
باران
یکشنبه 3 آذر 1392 15:52
در این بن بست بارانی ... در این شبهای طوفانی ... که کس دردم نمی داند خوشم! شاید به این خاطر که میدانم .. . تو می دانی که من تنها ” تو” را دارم….. اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند ...
-
پر کن پیاله را ...
یکشنبه 3 آذر 1392 14:59
پر کن پیاله را کین جام آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد این جامها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد من،با سمند سرکش و جادوئی شراب تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته های مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا تا شهر...
-
بمان با من
یکشنبه 3 آذر 1392 12:58
بمان با من که در من هم شراری می شود پیدا به میدان وفا هم تک سواری می شود پیدا بیا تا بشنوی از دل نوای رنج و ناکامی برای زخمه ات ای دوست تاری می شود پیدا
-
مولانا
یکشنبه 3 آذر 1392 12:14
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید با مهر تو...
-
شعر
یکشنبه 3 آذر 1392 10:41
تا دل مسکیـــن مــــــن در کـــار توست آرزوی جـــــان مـــــــن دیــــــدار توست جـــــان و دل در کــــار تــو کـــردم فـــدا کار مـــــن این بـــود دیگـــر کــار توست با تو نتــــوان کـــــرد دست انـــدر کمــر هر چـه خواهی کن که دولت یار توست دل تـــــو را دادم و گــــر جـــــــان بایدت هــــم فــــدای لعل...
-
آیا دوستم داری؟
شنبه 2 آذر 1392 15:30
هر روز می پرسی که: آیا دوستم داری؟ من، جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم تو در نگاه من، چه می خوانی، نمی دانم اما به جای من، تو پاسخ می دهی: آری! ما هر دو می دانیم چشم و زبان، پنهان و پیدا، رازگویانند و آنها که دل به یکدیگر دارند حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند ننوشته می خوانند من «دوست دارم» را پیوسته، در چشم تو می...
-
مولانا
پنجشنبه 30 آبان 1392 13:42
-
مولانا
پنجشنبه 30 آبان 1392 11:46
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی ، جانی است مرا جانی زان شد که تو می دانی ، آهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم ، زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم ، آهسته که سرمستم ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم رندی و چو من فاشی ، بر ملت قلاشی در پرده...
-
بانوی من ...
جمعه 18 مرداد 1392 07:52
برگرد! تا وقتی نمیآیی نمیچسبد بانوی من! پاییز، تنهایی نمیچسبد وقتی نباشی پیش من، پاییز، جای خود… هر چیز زیبا و تماشایی نمیچسبد بر سرزمین غصبی دل، بعد تو، شاهم! بر مُلک خالی، حکمفرمایی نمیچسبد دار و ندارم بودهای، هستی و خواهی بود داروندارم! بی تو دارایی نمیچسبد کم “هیت لک” نشنیدهام امّا “معاذالله” * وقتی زلیخا...